3قلوها3قلوها، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

لحظات زیبای من

سلام به عزیزانم

سلام گلای باغ مامان وبابا . اره من وبابا بغض درد ناکی داشتیم بیشتر از پنج دقیقه نمیذاشتن پیشتون بمونیم اومدیم بیرون و هیچ حرفی نمیتونستیم بزنیم همش دعا میخوندیم و از خدا میخواستیم زود خوب شید بریم خونه روزهای بدی رو میگذروندیم خلاصه روز به روز حالتون بهترو بهتر شد وبعد از 21روز نوبتی اومدید خونه وزنذگی شلوغ ما شروع شد شبهای سختی روپشت سر گذاشتیم روز به روز بزرگترو تپل تر میشدید البته با کمک مادر جون تونستم روزهارو پشت سر بزارم و به شما برسم تاشش ماه خونه خودمون بودیم مادر جونم لحظه ای ازما غافل نشد  2مرداد بود که عمه جونم فوت کرد خیلی ناراحت کننده بود اصلا نمیتونستم باور کنم باتمام سختی هایی که شما سه تا داشتید غم از دست دادن عمه هم چند...
26 ارديبهشت 1393

تولد سه قلوها

سلام خوشکلای مامان.  دو روز دیگه شما سه سال ویه ماهتون تموم میشه میخوام ازروزی که به این دنیای بزرگ پا گذاشتید براتون بنویسم خوشگلای مامان وبابا شما 21فروردین 90ساعت ساعت 5.30مهرزاد اقاو5.33مهزاد خانوم و 5.36 هم مهتا خانوم بدنیا اومدید شما خیلی کوچولو و ضعیف بودید به ترتیب وزنهاتون 1600.1400.1300بود اما ازبین شما وضعیت مهتا خیلی بدتر بود مهتا رو مستقیم بردن بخش nicuواسه اینکه ریه اش مشکل داشت مهزاد و مهرزاد هم بخش اطفال منم چون شما رو ندیده بودم خیلی حالم بد بود به هر حال مادرجون پیشم موند و عمه جونم چیش مهزاد و مهرزاد بود تا ظهر روز بعد نزاشتن ببینیمتون انگار حال مهزاد ومهرزادهم بد شده بود برده بودنتون nicu من وبابا اودیم شما روببینیم...
19 ارديبهشت 1393